پارت پنجاه و سوم

زمان ارسال : ۱۰۸ روز پیش

در راه، با چند آشنا برخورد کرد که بدون اعتنا به تمایل آن‌ها به خوش و بش، با یک عذرخواهی، به مسیرش ادامه داد. هنوز همانجا نشسته بودند. دو دختری که ساسان دقایقی پیش، عکسشان را ارسال کرده بود. حتی به اشاره‌های ساسان، مبنی بر فالگوش ایستادنش نیز بی‌توجهی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید